«ورود نور»
در دل کویر، کاروانی آرام پیش میرفت. آفتاب، نرم و مهربان بر چادرها میتابید، و نسیم، خاک راه را میرقصاند. در میان آن کاروان، بانویی بود از تبار نور؛ دختری از نسل پیامبر، خواهر امام، و تجلی کرامت و علم.
فاطمه، معروف به حضرت معصومه، دل به راهی سپرده بود که مقصدش نه فقط شهر قم، که مأمن دلهای عاشق بود. پس از هجرت برادرش امام رضا (علیهالسلام) به خراسان، دلش بیقرار شد. قم، شهری بود که مردمانش از خاندان اهلبیت دلبسته بودند؛ شهری که قرار بود میزبان نوری شود که قرنها روشنی ببخشد.
وقتی کاروان به حوالی قم رسید، خبر آمدنش چون نسیم در کوچهها پیچید. مردم، پیر و جوان، زن و مرد، با دلهایی پر از شوق، به استقبال آمدند. چشمانشان اشکآلود بود، نه از غم، بلکه از شکوه این لحظه.
دروازههای قم گشوده شد، نه فقط دروازههای سنگی، که دروازههای دل. حضرت معصومه با وقار و آرامش وارد شد، و گویی شهر، نفس تازهای کشید. زمین زیر قدمهایش، بوی بهشت گرفت. خانهای در اختیارش گذاشتند، و قم، از آن روز دیگر قم سابق نبود.
شد شهر نور، شهر عشق، شهر علم. و آن خانه، شد حرم؛ مأمن دلهای شکسته، پناهگاه عاشقان، و نقطه اتصال زمین به آسمان.
امروز، سالروز ورود این بانوی آسمانی به قم است؛ روزی که خاک، افتخار میزبانی نور را یافت. مبارک باد این روز بر همهی دلهایی که به مهر اهلبیت روشن است